𝐟𝐨𝐮𝐧𝐭𝐚𝐢𝐧

'𝐁𝐋𝐔𝐄'
لبخند 1402

لبخند 1402

Vn Sth
Vn Sth يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ

لبخند 1402

I'll miss this-

به رسم پارسال اومدم از لبخند 402 بگم. امسال میتونم بگم واسم طولانی ترین و عجیب ترین سال زندگیم بود یعنی سراسر بالا پایین و وسط همین اتفاقا بود که از یه برهه کامل تو زندگیم رد شدم. آره من امسال واقعا از ته دلم خندیدم خیلیم خندیدم خیلی زیاد. کلی چیزای مختلف تجربه کردم. هم خوبش هم بد اش..ولی دلم واسه سالی که گذشت تا همیشه تنگ میشه. انگار که خونه ی آخرش بود. همه چی مثل یه طوفان گذشت..یه طوفانِ خوب. یهو اومد و یهو تموم شد ، یعنی تمومش کردم!

بهترین سفر های عمرمو امسال رفتم که خیلی خوب بودن. اعتماد بنفسمو سعی کردم درست کنم. دوتا زبان جدید خوندم. تو درسام کلی پیشرفت کردم. روی بدنسازیم وقت گذاشتم و خب شد اون چیزی که میخواستم تهش. اکیپمونو ساختیم ؛ مهمونی و کمپ رفتیم. عه عروسی ام داشتیم امسال وای...چقد تولد داشتیم امسال. تولد خودمم واقعا هیچوقت یادم نمیره چقد خوب بود(: 

انقدی که امسال رقصیدیم و خندیدیم و کرم ریختیم و دراما کویین بازی در آووردیم اندازه کل عمرم بسه. و واقعا همشو مدیون نداشتن و تموم شدن مدرسه ام>>>

و آبانِ شوم و پر کشیدن یدونه عزیز ترینم:) همینجوری تاریکی و اتفاقای بد تا آخر دی ماه..وای واقعا بدترین اتفاقا افتاد اون تایم

ولی 2 بهمن همونجوری که با حدیث گفتیم..خیلی روز مهمی شد واسه جفتمون!

« +چه مرگته؟ چیکار میخوای بکنی هان؟

-چرا از بین همه ، اینارو به من میگین؟

+چون دو ساله میشناسمت میدونم میتونی. جمع کن برو از اینجا ، جای تو نیست.

-حتی اگه بمیرمم میرم!»

ولی آخر اسفند ، تموم شد من حسم. یادش بخیر کل زمستون داشتیم با حدیث اینو گوش میدادیم و هیچوقتم تکراری نمیشد.

اون شبایی که میرفتیم پا برهنه زیر آسمون میدوییدیم و تانگو میرقصیدیم.. هعی همش یه مشت خاطره شد. یه سال بعدِ اون خاطره ها معلوم نیست اصلا پیش هم باشیم یا نه..اون شیرازو من تهران. هرکی یه وری میره واسه خودشو تموم میشه همه چیز..

از سالی که گذشت ، خیلی خیلی خیلی زیاد آدمای مختلفی اومدن و رفتن ولی از بین اینهمه یه نازنین موند.انی وی ، من خوشحالم بابت همه چی هر اتفاقی که افتاد خوب و بدشو همشو دوس دارم.

وقتی برمیگردم به نستوهِ اسفند 401 نگاه میکنم میبینم چقدر دوره ازم. خیلی دور..هیچوقت فکرشم نمیکردم یه سری چیزا رو تجربه کنم ولی همونا الان خاطره هامن. اینجا رو هم نگه داشتم چون واسم پر خاطرس از 4 سال پیش و خب واسم ارزشمندن. 

تو پست 401 گفته بودم امیدوارم سال اینده خیلی بخندم و فلان..پس امسال آرزو میکنم که 403 رو برسم به اون موقعیت مکانی ای که میخوام با جایگاه اجتماعی ای که کلی واسش جون کندم تا بدستش بیارم. 

نظر دهی برای این مقاله در حال حاضر قفل است